و منهم: گوهر گنج حیا، و اعبد اهل صفا و متعلق درگاه رضا و متمکن بر طریق مصطفی صلوات الله علیه ابوعمرو عثمان بن عفان، رضی الله عنه
که وی را فضایل هویداست و مناقب ظاهر اندر کل معانی.
و عبدالله بن رباح و ابوقتاده رضی الله عنهما روایت آرند که روز حرب الدار ما به نزدیک عثمان بودیم، رضی الله عنه. چون غوغا بر درگاه وی جمع شدند غلامان وی سلاح برداشتند. عثمان گفت: «هرکه سلاح برنگیرد از مال من آزاد است.» و ما از ترس خود بیرون آمدیم. حسن بن علی ما را در راه پیش آمد. با وی بازگشتیم و به نزدیک عثمان اندر آمدیم که تا حسن رضی الله عنه به چه کار آمده است و چون حسن اندر آمد سلام گفت، و وی را بر آن بلیت تعزیت کرد و گفت: «یا امیرالمومنین، من بی فرمان تو با مسلمانان شمشیر نتوانم کشید و تو خلیفت حقی. مرا فرمان ده تا بلای این قوم از تو دفع کنم.» عثمان گفت وی را: «یا ابن اخی، إرْجعْ وأجْلسْ فی بیْتک حتی یأتی الله بأمْره، فلا حاجة لنا فی إهْراق الدماء. ای برادرزاده، بازگرد و اندر خانۀ خود بنشین تا فرمان خداوند و تقدیر وی چه باشد؛ که ما را به خون ریختن مسلمانان حاجت نیست.»
و این علامت تسلیم است اندر حال ورود بلا اندر درجۀ خلت؛ چنان که نمرود آتش بر افروخت و ابراهیم را علیه السلام اندر پلۀ منجنیق نهاد. جبرئیل علیه السلام آمد و گفت: «هلْ لک منْ جاجة؟» گفت: «اما إلیْک فلا. به تو هیچ حاجت ندارم.» گفت: «پس از خدای بخواه.» گفت: «حسْبی عنْ سوالی علْمه بحالی. مرا آن بس که او می داند که به من چه می رسد و او به من داناتر از من به من. او داند که صلاح من در چه چیز است.»
پس عثمان به جای خلیل، و غوغا به جای آتش، و حسن به جای جبرئیل؛ اما ابراهیم را علیه السلام از بلا نجات و عثمان را رضی الله عنه اندر بلا هلاک و نجات را تعلق به بقا بود و هلاک را به فنا و اندر این معنی پیش از این طرفی گفته ام.
پس اقتدای این طایفه به بذل مال و حیا و تسلیم امور و اخلاص اندر عبادت به وی است، رضی الله عنه. و وی بر حقیقت امام حق است اندر حقیقت و شریعت و طریقت وی اندر دوستی ظاهر است و بالله التوفیق.